بعضی از مردم ایران چادر نشین بودند وبه دنبال گله های خود کوچ می کردند.اما جمعیت زیادی از ایرانیان ساکن شهرها و روستاها بودند.بیشتر خانه های شهرها و روستاها با آجر یا خشت خام ساخته می شد.بام اغلب خانه ها کاه گلی بود.در ورودی همه ی خانه ها چوبی بود.
ایرانی ها بت پرست نبودند و خدای واحد اهورامزدا را می پرستیدند.آن ها یونانی ها را مسخره می کردند که خدایان خود را به صورت انسان یا حیوان نشان می دادند و برای آن ها خانه یا معبد بنا می کردند.
اهورا مزدا خدای بزرگ است.او شادی و جدی بودن در زندگی را برای مردم آفرید.او خرد و جدی بودن را برای داریوش آفرید. به خواست اهورا مزدا من راستی را دوست دارم و از بدی بیزارم. من دوست مردم دروغگو نیستم.تندخو نیستم،هنگامی که درونم از خشم می جوشد،خشم را فرو می نشانم.اگر کسی علیه دیگری چیزی بگوید،سخن او را باور نمی کنم تا سوگند هر دو را بشنوم.
ای انسان هر که هستی باش و از هر جا که می آیی بدان که من کورش، پایه گذار امپراطوری ایران هستم.
بر این توده ی خاکی که بدن مرا پوشانده است،حسادت مکن.
کورش پس از فتح بابل دستور داد بر استوانه ای گلی بنویسند:
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم بر مردم این شهر و این سرزمین آزاری برسد.من برای صلح
کوشیدم. نبونید مردم درمانده ی بابل را به بردگی گرفته بود.من برده داری را بر انداختم.به بدبختی های مردم پایان
دادم.فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند.خانه های ویران آنها را آباد کردم و....
تا دل ها شاد شود.
تخت جمشید، پارسه، پرسپولیس، پرسه پلیس، هزارستون و یا چهل منار که در شمال شهرستان مرودشت در شمال استان فارس (شمال شرقی شیراز) جای دارد، فاصله این مکان تاریخی توریستی تا مرکز استان ۵۰ کیلومتر می باشد. نام یکی از شهرهای باستانی ایران است که طی سالیان پیوسته، پایتخت باشکوه و تشریفاتی پادشاهی ایران در زمان امپراتوری هخامنشیان بودهاست.
(برای مطالب بیشتر به ادامه مطلب بروید)
(منبع : ویکی پدیا)
شعر فردوسی برای ایران
ندانی که ایـــران نشستِ من است جهـــان سر به سر زیر دست ِ منست
هنر نزد ایرانیان است و بـــس ندادند شـیر ژیان را به کــس
همه یکـدلانند یـزدان شنــــاس بـه نیکـــی ندارنـــد از بـد هـراس
نمــانیم کین بـــــوم، ویران کننـــــد همی غــارت از شهـــر ایــــــران کنند
نخـــوانند بر مــا کـــسی آفــــــرین چو ویـــران بود بـــــوم ایــران زمــین
دریغ است ایـران که ویـران شــود کُنام پلنگــــان و شیــران شــود
چـو ایـــــران نباشد تن من مـبــاد در این بـــوم و بر زنده یک تن مبــــاد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم جــهان بر بـداندیـــــش تنـگ آوریم
همه سربه سر تن به کشتـــن دهیــم از آن به، که کشـــور به دشمـن دهـیم
چنین گفت موبد که مردن به نام بـه از زنـــده، دشمـــن بر او شادکام
اگر کُشـت خواهـد تو را روزگــار چــه نیکـو تر از مـرگِ در کـار زار
«حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی»
.: Weblog Themes By Pichak :.